اشعار محمد شائق(البرز)

  • متولد:

و زندگانی من بی سرود می گذرد / محمد شائق(البرز)

کنار پنجره ام، شب چو دود می گذرد
و زندگانی من بی سرود می گذرد

خیالت آمد و دامن کشید و زود گریخت
غمی به روی غمِ دل فزود...می گذرد

مرا  به سینه دلی گرم تر ز خورشید است
شهاب واره ز چرخ کبود می گذرد

مگیر عیب ز من، چون شمیم صبحگهم
که با نسیم، ز هر تار و پود می گذرد

هنوز گرم نگشته سرم، سپیده دمید
شبان با تو سپردن چه زود می گذرد

خوشا ترانه ی سکرآفرین مرگ، که عمر
هماره در غم بود و نبود می گذرد

دوباره شب شد و صبح سپید رفت، البرز!
کنار پنجره ام، شب چو دود می گذرد

1161 0